دو هفته ای که گذشت ...
مامان ببخش که دیر به دیر برات مطلب مینوسم آخه خودت خون به دلم میکنی و من نمیرسم برات بنویسم ولی با این وجود همیشه سعی خودم رو میکنم وبلاگت رو بروز نگه می دارم. یکی از کار هایی که مبینا روزی چندبار تکرار میکنه و منو حرص میده اینه که میره کشوی لباساش رو باز میکنه و همه رو میریزه کف اتاق و باشون بازی میکنه و من بیچاره هم مجبورم روزی چند بار لباسا تا بزنم و بزارم توی کشو. بدون عنوان : آخر هفته رفتیم روستا خونه آقا جونم که خیلی خوش گذشت مبینا هم با بع ب...
نویسنده :
مامان مبینا
17:04